دنیای گمشده صنایع دستی سنتی

دنیای گمشده صنایع دستی سنتی

کسب‌وکارهای نوپا:دنیای گمشده صنایع دستی سنتی، که اکنون از بین رفته یا در معرض خطر هستند، قبلاً نقش حیاتی در تحکیم جوامع ایفا می‌کردند. چرا ممکن است دیگر این کار را نکنند؟

در مقطعی از تور دور بریتانیا از صنایع دستی سنتی در معرض خطر، جیمز فاکس خود را در کوچه بن‌بستی در پلیموث می‌بیند که دیوید فرنچ در حال بافتن یک کوزه ماهیگیری از ساقه‌های بید است. او مبهوت می‌شود وقتی که یک نیمکره پیچیده به تدریج زیر انگشتان ماهر فرنچ ظاهر می‌شود. پس از چهار ساعت، کوزه آماده می‌شود و فاکس، در حالی که مجذوب کمال این شگفتی سه‌بعدی بافته شده است، فریاد می‌زند: «زیباست، دیو! این یک اثر هنری است!» پس از سکوتی ناخوشایند، فرنچ پاسخ می‌دهد: «بیخیالش شو. این یک کوزه خرچنگ لعنتی است!»

این واقع‌بینی در مورد همه صنعتگرانی که فاکس با آنها صحبت می‌کند، رایج است. او – و ما – ممکن است پایبندی آنها به روش‌های قدیمی را رمانتیک جلوه دهیم، این واقعیت را که آنها شیوه‌های چند صد ساله را ادامه می‌دهند، ستایش کنیم، عزم آنها را برای مقابله با دنیای صنعتی مدرن ستایش کنیم، اما خود سازندگان اینگونه نمی‌بینند. همانطور که گرگ رولند، چرخ‌ساز اهل دوون که خانواده‌اش از قرن چهاردهم در این حرفه بوده‌اند، وقتی از طرف یک غریبه با لحنی تحقیرآمیز مورد تبریک قرار می‌گیرد، غر می‌زند: «من صنعتگر نیستم، این یک سرگرمی نیست و من چیزی را «زنده» نگه نمی‌دارم. این یک حرفه است. من یک کسب و کار را اداره می‌کنم.»

شاید اینطور باشد، اما متخصصان مدرن فاکس عمیقاً آگاه هستند که آنها پیوند شکننده‌ای با گذشته دارند. تعداد کمی از این حرفه‌ها به طور خاص سودآور هستند، بسیاری از آنها از نظر جسمی و روحی طاقت‌فرسا هستند، بنابراین در پشتکار آنها اصالت وجود دارد. چه دیوارسازان خشکه‌چین، دباغان پوست بلوط، جمع‌کنندگان و بافندگان نی، زنگوله‌سازان، قیچی‌سازان یا کتیبه‌تراشان، سازندگان می‌دانند که یک رویداد انقراض آماده وقوع هستند. طبق گزارش سازمان صنایع دستی هریتیج، ۲۵۸ صنعت سنتی هنوز در بریتانیا انجام می‌شود، اما بیش از نیمی از آنها در معرض خطر هستند.

در واقع، کتاب فاکس، اگرچه بی‌سروصدا تجلیل‌آمیز است، اما در عین حال یک سوگواری نیز هست. در اوایل دهه ۱۸۰۰، ۷۰۰۰ ساعت‌ساز در کلرکنول زندگی می‌کردند (۳۴ حرفه در یک ساعت به کار می‌رود)؛ در آغاز قرن نوزدهم، یک سوم مردان نورث‌همپتون پینه‌دوز بودند، سه چهارم زنان بدفوردشایر توری می‌بافتند و هر خانه دیگری در شفیلد آهنگری بود: همه آنها تقریباً به صفر رسیده‌اند. در همین حال، دباغ‌خانه‌ها زمانی دومین تجارت بزرگ کشور (پس از پشم) بودند، اما اکنون تنها ۲۳ مورد از آنها باقی مانده است. همانطور که فاکس اشاره می‌کند: «یک دهکده معمولی قرن هجدهم احتمالاً صنعتگران بیشتری نسبت به یک شهر بزرگ امروزی داشت.»

پس چرا باید مبارزه کرد؟ چرا نباید اجازه داد نوآوری، مدرنیته و یکبار مصرف بودن مسیر خود را طی کنند؟ زیرا فاکس (که حرفه خودش تاریخ هنر است) می‌گوید: «صنایع دستی راهی برای بودن در جهان است.» او مطمئن است که حرفه‌هایی که او توصیف می‌کند هنوز در جامعه مصرفی امروز جایگاهی دارند و از ریموند ویلیامز نقل قول می‌کند: «فرهنگ عادی است». او در سراسر کتابش تکرار می‌کند که صنایع دستی چگونه بخش حیاتی در تحکیم جوامع بوده‌اند و چگونه می‌توانند دوباره چنین باشند. هر متر مربع جدید از دیوار خشکه چین، هر دوک صندلی تراشیده شده با دست یا هر بشکه ویسکی ایرلندی بلوط که با دقت ساخته شده است، هم به گذشته و هم به آینده نگاه می‌کند؛ هر کدام حلقه‌ای در یک خط طولانی خلقت هستند. از آنجا که آنها کار دست انسان هستند و نه مکانیزاسیون کنترل شده توسط کامپیوتر، شخصیت دارند و چیزی از شخصیت سازنده خود را در خود دارند. فاکس خاطرنشان می‌کند که تقریباً همه صنایع دستی از مواد محلی استفاده می‌کنند، بنابراین تداوم آنها «از نظر اقتصادی منطقی، از نظر زیست‌محیطی منطقی و از نظر احساسی منطقی است».

ویلیام موریس یک قرن و نیم پیش همه اینها را می‌دانست، و اگرچه اکثر ما هرگز پیپ سفالی نکشیده‌ایم، کفش چوبی نپوشیده‌ایم یا تنیس واقعی بازی نکرده‌ایم، با این وجود اگر مهارت‌های تخصصی که پیپ، کفش و راکت را به وجود آورده‌اند از بین بروند، احساس فقدان خواهیم کرد. نه تنها به این دلیل که محصولات ساخته شده توسط زنان و مردان صنعتگر، به طرز اطمینان‌بخشی واقعی و هم از نظر لمسی و هم از نظر بصری ارزشمند هستند، به گونه‌ای که اکثر اشیاء تولید انبوه هرگز نمی‌توانند با آن برابری کنند.

اگرچه فاکس یک مبلغ مؤثر – و نه متکبر – است، اما ارزش واقعی کتاب او در بازدیدهای او از کارگاه‌های پراکنده در سراسر کشور نهفته است. او نه تنها در ارائه تصویری از افراد و مکان‌هایی که در آنها کار می‌کنند – متزلزل، پر سر و صدا، تنگ و سرد – مهارت دارد، بلکه نقشی را که حرفه آنها زمانی در زندگی بریتانیایی داشته است، نیز به تصویر می‌کشد. به عنوان مثال، در کارخانه ریخته‌گری جان تیلور و شرکا در لافبورو، آخرین ریخته‌گران زنگ در بریتانیا، او نه تنها خواننده را با ظرافت‌های آلیاژها و ریخته‌گری، قالب‌سازی و حمل و نقل، تنظیم و مشخصات صدا آشنا می‌کند، بلکه در مورد حضور فراگیر زنگ‌ها در بریتانیا نیز تأمل می‌کند.

این ملت، ملت ناقوس است: بیش از ۳۸۰۰۰ ناقوس کلیسا در بریتانیا و ۵۰۰۰ برج زنگوله‌دار (توالی‌های خیره‌کننده مجموعه‌ای از ناقوس‌ها) فقط در انگلستان وجود دارد، اما در سایر نقاط جهان فقط ۳۰۰ تا. در دوران پیشامدرن، ناقوس‌ها نه تنها بلندترین صداهایی را که اکثر مردم تا به حال می‌شنیدند تولید می‌کردند، بلکه زندگی آنها را نیز شکل می‌دادند – آنها را به دعا فرا می‌خواند، عروسی‌ها را جشن می‌گرفت، از آتش‌سوزی یا حمله هشدار می‌داد، باز شدن دروازه‌های شهر یا قریب‌الوقوع بودن منع رفت و آمد را اعلام می‌کرد، یا در مورد ناقوس آزادی در پنسیلوانیا – در سال ۱۷۵۲ در کارخانه ریخته‌گری ناقوس وایت‌چپل در شرق لندن ریخته‌گری شد. فاکس تخمین می‌زند که حتی امروز، ۲۰ میلیون نفر از ما هر روز صدای یکی از زنگ‌های تیلور را می‌شنویم که از مناره‌های کلیسا یا ساعت‌های تالار شهر به صدا در می‌آید.

این زنگ‌ها علاوه بر اینکه مایه‌ی عشق و علاقه‌ی فراوان هستند، برای داستان‌های تاریخی نیز بسیار ارزشمندند. در سال ۱۸۸۱، وقتی این شرکت یک زنگ ۱۶ تنی برای کلیسای جامع سنت پل ساخت، برای کشیدن آن به مسافت ۱۵۳ مایل تا لندن به دو موتور بخار کششی نیاز داشت. جمعیت در تمام روستاهای مسیر جمع می‌شدند و «پاول کبیر» را تشویق می‌کردند و پس از یک سفر ۱۱ روزه، زنگ از یک سطح شیب‌دار آغشته به چربی نهنگ بالا کشیده شد، از سوراخی که در گنبد رن ایجاد شده بود عبور کرد و سپس برای اولین بار برای شادی لندنی‌های حاضر به صدا درآمد.

فاکس داستان‌های مشابهی در مورد تمام حرفه‌های انتخابی‌اش دارد، چه نقش خانواده نوبل از دیوارسازان خشکه‌چین که کارشان حفظ دیوارهای ۱۲۵۰۰۰ مایلی بریتانیا (به اندازه‌ای که پنج بار دور خط استوا می‌چرخد) است، چه اندرو جارویس، آخرین کارگر تمام‌وقت نخلستان‌نشین در چیلترن که برای کاهگل‌ها میخ‌های فندقی می‌سازد، هر کدام با قیمت ناچیز ۱۴ پنی، یا قیچی ساخته شده توسط شرکت ارنست رایت لیمیتد در شفیلد، که هر جفت حاصل ۷۰ فرآیند مختلف است.

در مورد ساعت‌ساز راجر اسمیت، یک موفقیت مالی قابل توجه نیز وجود دارد (اگرچه کار همه مردان و زنان فاکس نوعی پیروزی محسوب می‌شود). اسمیت، اهل بولتون، هنر ساخت ساعت را از ابتدا آموخت و تقریباً در تمام حرفه‌های لازم، از نقاشی صفحه تا فنرسازی (معادل ۲۲۴ سال کارآموزی) استاد شد و پنج سال کامل را صرف ساخت ساعت دوم خود کرد. در سال ۲۰۲۳، آن ساعت مربوط به دهه ۱۹۹۰ در نیویورک به قیمت ۴.۹ میلیون دلار فروخته شد. او اکنون یک کارگاه کوچک در جزیره من اداره می‌کند که سالانه فقط ۲۰ ساعت تولید می‌کند و قیمت هر کدام از آنها از ۳۰۰۰۰۰ پوند شروع می‌شود – این نشان می‌دهد که هر کدام محصول سه تا چهار ماه کار است: یک لیست انتظار وجود دارد.

با این وجود، کتاب فاکس یادآور حرفه‌هایی است که ناپدید شده‌اند – چوب‌کاران دوره‌گرد (کارگران چوب) و گورکن‌ها (حکاکان شیشه)، متکبران (کفاش‌های دوره‌گرد) و زوزه‌کش‌ها (دستیاران کاهنان) – و همچنین ستایشی برای کسانی است که به کار خود ادامه می‌دهند. اما نوستالژی که به آرامی در سراسر کتاب جریان دارد، نه برای گذشته، بلکه برای زمان حال است، برای صنایع دستی که از بین نرفته‌اند، بلکه به سادگی مورد کم‌مهری و نادیده گرفته شده‌اند.

گروه آموزش

  • هنوز نظری ندارید.
  • افزودن دیدگاه